سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 

بیکاری های عید دلیلی بود برای سر زدن به دفترچه های خاطرات قدیمی .

 

دفترچه ی زرشکی . 19/5/86 .

 

روزی که دو تا خاطره نوشتم . با دو احساس متفاوت . اولی ساعت 11:10

 

شب . و دومی ساعت 12:53 شب .

 

 روزی که ( و از معدود روزهایی که ) در مقابل دیگران گریه کردم .

 

وقتی به این جمله رسیدم ، صبر کردم و چندین بار خوندمش .

 

« ... به من گفت که همه ی ما این حق را داریم که از دیگران انتظار داشته

 

باشیم ما را درک کنند ،

 

 ولی نباید آنها را مجبور کنیم که ما را بفهمند ... »  

 

پس من این حق رو دارم . پس گریه ام بی دلیل نبوده . و گریه هام ...

 

 

 

 

 


نوشته شده در  پنج شنبه 88/1/6ساعت  6:14 عصر  توسط صوفی 
  برای دیگران()


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
آرزو
آمدنم بهر چه بود ؟!
نیست بالاتر از سیاهی رنگ
حتی بیشتر از خود آرزو
من واقعی
سخت
اسم اعظم
[عناوین آرشیوشده]